زیباترین شعرهای عاشقانه

ای شب از رویای تو رنگین شده سینه از عطر توام سنگین شده

زیباترین شعرهای عاشقانه

ای شب از رویای تو رنگین شده سینه از عطر توام سنگین شده

تو را حس میکنم

تو راحس میکنم هردم
که با چشمان زیبایت مرا دیوانه ام کردی

من از شوق تماشایت

نگاه از تو نمیگیرم

تو زیباتر نگاهم میکنی اینبار

ولی...افسوس...این رویاست

تمام آنچه حس کردم،تمام آنچه میدیدم

تو با من مهربان بودی

واین رویا چه زیبا بود

ولی.... افسوس.... که رویا بود

دوست دارم

دوست دارم بر شبم مهمان شوی


بر کویر تشنه چون باران شوی


دوست دارم تا شب و روزم شوی


نغمه ی این ساز پر سوزم شوی


دوست دارم خانه ای سازم ز نور


نام تو بر سردرش زیبا ز دور


دوست دارم چهره ات خندان کنم


گریه های خویش را پنهان کنم


دوست دارم بال پروازم شوی


لحظه ی پایان و آغازم شوی


دوست دارم ناله ی دل سر دهم


یا به روی شانه هایت سر نهم


دوست دارم لحظه را ویران کنم


غم ، میان سینه ام زندان کنم


دوست دارم تا ابد یادت کنم


با صدایی خسته فریادت کنم


دوست دارم با تو باشم هر زمان


گر تو باشی،من نبارم بی امان

شعر رفتن

روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت


  زیر باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت 

 

چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم


     آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد و رفت 


روز میلاد  ، همان روز که عاشق شده بود


  مرگ با لحظه ی میلاد برابر شد و رفت  

 

او کسی بود که از غرق شدن می ترسید


    عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت 

 

هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد


دختری ساده که یک روز کبوتر شد و رفت

شعر جدایی

شبانه با من عاشق نخوان شعر جدایی را


به یاد آور فقط یک بار تو روز آشنایی را


همان روزی که گشتم عاشق چشمان پاک تو


نمی دانستم اکنون می نوازی بی وفایی را


مگو با من دگر از رفتن و از بازی تقدیر


که من باور ندارم طعم تلخ بی نوایی را


نخوان از وا ژه های تلخ پرواز و صعود و اوج


که من طاقت ندارم درد سخت بی صدایی را


حضور سبز تو در خاطراتم تا ابد با قیست


کنار تو نویسم روی قلبم نام زیبای رهایی را

سخت است

همیشه از تو نوشتن برای من سخت است

که حس و حال صمیمانه داشتن سخت است


چگونه از تو بگویم برای این همه کور؟!

چقدر این همه دیدن برای من سخت است


خرابه ی دل من را کسی نخواهد ساخت

که بر خرابه ی دل خانه ساختن سخت است


به هیچ قانعم از مهر دوستان هرچند

به هیچ این همه سرمایه باختن سخت است


نقابدار خودی را چگونه بشناسم

در این زمانه که خود را شناختن سخت است


قبول کن دل بیچاره ام ، که می گوید

که پشت پا به زمین و زمان زدن سخت است


برای پیچک احساس بی خزان سهیل

همیشه گشتن و هرگز نیافتن سخت است


عزیز من« همه جا آسمان همین رنگ است»

بیا اگر چه برای تو آمدن سخت است

درد

از آن شبی که به دل راز عشق حک کردی 

مرا دچار همین درد مشترک کردی 


و با نگاه صمیمی خویش ای زیبا ؛‌

بلور خاطر من را پر از تر ک کردی 


به یک اشاره خود گوش خسته دل را ، 

دوباره تشنه آواز نی لبک کردی 


چه سرنوشت عجیبی که بعد از این همه وقت ،

به ساده بودن قلبم دوباره شک کردی 


غروب بود که ناگه جدا شدی از من ،

و زخمهای دلم را پر از نمک کردی 


دوباره شعر قشنگی شده است میدانم :

تو در سرودن شعرم به من کمک کردی 

جدایی

و گفتی که باید از هم جدا شیم


باید دیگه ما مال هم نباشیم


باید هر یک بریم به سمت یک راه


باید دیگه با هم همراه نباشبم


ولی من به جدایی تن ندادم


دیگه حرفی واسه گفتن ندارم


بدون جون منی ، عمر منی تو


نباشی راهی جز مردن ندارم


به یادت میتپه قلب من هردم


بدون دنیای من باتو بهشته


نباشی این بهشت میشه جهنم


میدونم تو دلت یه جای دیگست


تو دستات جای من دستای دیگست


بدون اگه بخوای ازم جدا شی


میشم تنها ترین تنهای بی کس